تنهایی یک سامورایی مدرن.../ نگاهی به درایو Drive فیلم تحسین شدهی سال
- توضیحات
- نوشته شده توسط حسام کاظمی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1390-10-18 00:37
درایو: «وقتی رسیدیم اونجا من پنج دقیقه بهت وقت میدم، هر اتفاقی توی اون پنج دقیقه بیقته من باهاتم، مهم نیست چه اتفاقی باشه، هر اتفاقی یک دقیقه بعد از وقت تعیین شده بیفته دیگه خودتی و خودت.»
خیابان حریم درهم آدم امروزی است، با نابودی مرزهای شخصی، انسان مجبور به پناه بردن به ماشینیسم میشود و در این روزگار رانندگان سلاطین خیاباناند.
درایو Drive داستان یک بدلکار سینماست که روزها در تعمیرگاهی کوچک کار میکند و با شروع شب و بیخوابی مدامش زندگی دومش آغاز میشود و رانندگی سارقان را برای سرقت و گریز از صحنه جرم بر عهده دارد. فیلم شروع جذابی دارد و در همان ابتدا بیننده را با خود درگیر میکند. دیالوگهایی کوتاه در آغاز فیلم، نمایی از بالا به شهر لس آنجلس در شب و خیابانهایش، یک سرقت و تعقیب و گریزی شبانه و فرار زیرکانه از دست پلیس.
درهمان دقایق ابتدایی شخصیت راننده با بازی رایان گاسلینگ شکل میگیرد، مردی آرام، تنها، منزوی و کم حرف با لباس مخصوص و اصول خاص خود. مردی که همراهش برای رسیدن به رستگاری تنها پنج دقیقه فرصت میدهد.
ایرنه (کری مولیگان) زنی است تنها که در همسایگی این بدلکار با پسر کوچکش بنیچیو زندگی میکند و همسرش هم زندانی است. حضور زن و ورود وی در زندگی خالی و سرد راننده رنگی تازه به دنیای او میدهد و مرد حس میکند دنیایش به زن نزدیک است و با او گرم میگیرد. با حضور بنیچیو پسر ایرنه، مرد حسی پدرانه به خود میگیرد.
استاندارد همسر ایرنه از زندان آزاد میشود. بدلیل بدهی مالی همچنان درگیر کارهای خلاف است، راننده به دلیل علاقه به زن با استاندارد در سرقتی برنامهریزی شده همراه و همینجا است که دچار مشکل میشود، زیرا این سرقت جزء برنامه دزدی بزرگتر و یک میلیون دلاری است. استاندارد کشته و راننده درگیر سرقتی پیچیده میشود.
شخصیت راننده در اوج بیهویتی و بیقیدی بودن خلق شده است تا جاییکه ما تا انتهای فیلم نام او را نمیدانیم، گویی که مهم نیست. لذت زندگی برایش در لذت راندن و رانندگی از تقدس عجیب برای او برخوردار است.
کمحرفی رانده و برقراری سخت ارتباط با دنیای پیرامون خود و شخصیتپردازی خاص وی یادآور نمونههای کلاسیک است، مردی با گذشتهای مبهم که چیز زیادی از او نمیدانیم و تنها زندگی میکند.
این شخصیتپردازی به شدت یادآور ساموراییِ ملویل است، جف کاستلوی با بازی آلن دلون. در اینجا هم با مردی تنها با شخصیی پیچیده روبهروییم، با بازی سرد و البته گیرایی که در برخورد با پیرامون خود و ارتباط با آدمها گاردی بسته دارد و در اوج بیتفاوتی به محیط نگاه نافذ و دقیقی دارد. در واقع رایان گاسلینگ نقشی را بر پرده خلق میکند که سامورایی مدرنی در دل مناسبات پیچیده و غیر انسانی امروز است.
راننده اصول شخصی خود را دارد و در این دنیای درهم آدمی است صاحب سبک، تا پنج دقیقه رفاقت میکند، از حمل اسلحه خودداری میکند، فقط رانندگی میکند و به اصول اخلاقی خود هم پایبند است.
خونسردی و آرامش عجیب راننده. بیتفاوتی گاه آزار دهنده او در اوج کنترل، بسیار نهادینه و غیر ارادی نمود میکند و او حتی به سختی و بیمیل سرش را بر میگرداند یا نگاهی میاندازد و به طور کلی در واکنشهای طبیعی و اجتماعی خیلی کند و با آرامش خاصی عمل میکند بر خلاف واکنشهای روانی و پرخاشجویانه که بسیار با سرعت عمل بالا انجام میدهد. درونگرایی گاسلینگ در کناربروز رفتارهای برونگرایانه بر سختی بازی او افزوده که به خوبی از پس این نقش بر میآید. نوع بازی گوسلینگ بسیار با جهانبینی نقش همسو است.
فیلم در حرکت در جهان شخصی خود بسیار موفق است. ما با همراهی در پرسهزنیهای شبانه در خیابانها با راننده بیشتر آشنا میشویم. کارگردانی درخشان در سکانس مرگ استاندارد که به یکباره فیلم را وارد فاز جدید میکند و هدایت فوق العاده در صحنههای تعقیب و گریز و بعد از سرقت در نهایت دقت است.
هرچه میگذرد لحن فیلم تلخ تر و خشونت عریان تر می شود. راننده از زندگی بیحاشیه و بسته خود به یکباره خود را در دل یک ماجرای تبهکارانه عجیب میبیند، تا جاییکه حتی اسلحه بدست میگیرد و مرتکب قتل میشود. پول برایش مهم نیست و فقط میخواهد پایش از این قضیه بیرون کشیده شود. سکانسی که دو آدمکش وارد خانه راننده میشوند ازلحظه های دیدنی فیلم است با خشونتی بیپرده. نماهای اسلوموشن کارکردی تعلیقآمیز و گاه عاطفی به فیلم بخشیده است.
یکی از نقاط عطف فیلم سکانسی است که راننده با ایرنه زنی که تنها فردی است که رابطه عاطفی با وی دارد در آسانسور حضور دارد، فضای مشکوک و تردیدآمیز با بسته شدن تدریجی نما به صورت اسلوموشن، با بوسهای خاص در فضای نیمهروشن و عاشقانه و تمرکز بر روی آن دو به اوج خود میرسد و درست در همین لحظه به یکباره با برگشتن ناگهانی تصویربه حالت مردد اولیه، دعوایی سخت بین راننده با مردی از گروه خلافکار رخ میدهد. این نابترین لحظه رمانتیک فیلم به کشتاری وحشیانه ختم میشود.
در یک داستان تک خطی درایو روایت یک بدلکار سینماست که با حضور در یک سرقت وارد ماجرای پیچیدهای میشود که زندگیش را دستخوش تغییرات اساسی میکند. داستان فیلم چیز تازه ای در دل خود ندارد و ذره ذره ما را با خود همراه میکند و همچنین عاشقانه آرامی هم در دل این حجم بالای تلخی و سیاهی و خون شکل میگیرد که بسیار انسانی و لطیف است.
فیلم نامه درایو نوشته نویسنده کاندیدای اسکار حسین امینی که اقتباسی است از داستان جیمز سلیس اتفاق ویژهای ندارد و داستانی است که پیش از این بارها تکرار شده است و نویسنده ریسک نکرده است. هرچه به انتهای فیلم نزدیک میشویم فیلمنامه افت میکند و آن سرزندگی ابتدایی و حتی میانی خود را ندارد و فیلم را در لحظاتی از نفس میاندازد ولی کارگردانی، تدوین و فیلمبرداری باعث میشود خیلی این نقیصه به چشم نیاید و فیلم بجز دقایق انتهایی ریتم بالایی دارد.
نکتهای که درایو را متمایز میکند کارگردانی نیکلاس وندینگ رفن است. کارگردانی فوقالعاده و پرداخت مبتنی بر فرم این اثر است. باید گفت که درایو در زمره فیلمهایی قرار می گیرد که فیلم کارگردان است.
سکانسهای اکشن فیلم در سکوت و آرامشی عجیب اتفاق میافتد و این حسی دوگانه کمک شایانی به درک موقعیت و باور پذیری آن داشته است. این فیلم تا حد زیادی وامدارسینمای تارانتینو و علیالخصوص تجربه منحصر به فرد وی یعنی فیلم ضد مرگ Death Proof است. در آنجا هم با بدلکاری با بازی کرت راسل طرفیم که با ماشین بدلکاری ویژه خود کلکسیونی است از سمفونی دلنشینی از خونریزی و خشونت. به طور کلی تاثیر غیر قابل انکار این کارگردان مولف در فیلمسازان بعد از او به خوبی مشهود است و در اینجا هم به وضوح قابل شناسایی است. این تاثیر هم در سبک بصری و نشان دادن عریان صحنههای خشونتآمیز به سادهترین شکل ممکن است و هم از نظر ایدئولوژی خاص تارانتینو.
روایت هنرمندانه خشونت که نه تنها آزار دهنده و مشمئز کننده نیست که حتی تماشاگر را به وجد میآورد. اوج خشونت تارانتینوییوار شاید در درگیری دو فرد از گروه تبهکاران با فرو کردن چنگال در چشم و زدن ضربات چاقو در سه حرکت در خرخره و گلو است.
ماشین به عنوان کاراکتر اصلی در کار حضوری اعجاب آور و شخصیتپردازی بسیار دقیق دارد. ماشین کارکردی فراتر از یک شی دارد و نقشی تعیین کننده در روایت دارد، بخش مهمی از بار درام بر عهده آن است.
نماهایی از لس آنجلس در شب جلوه بصری خاصی به این کار میبخشد، ساختمانهایی بلند و خیابانهایی درهم و آدمهایی درهم در دل شبهایی روشن. فیلمساز ضدقهرمانی آشنا را دوباره خلق میکند، از اخلاقیات و شخصیت تا نوع پوشش که او همیشه کاپشنی با عقرب زرد بر تن دارد، با خلال دندانی در دهان که مردان کلاسیک را به یاد میآورد، شمایل اسطورهای میسازد و در اوج این آشنایی، هوشمندانه در اجرا آشناییزدایی میکند و شخصیتی ویژه خلق میکند و او را به شورشگری بیرحم مبدل میسازد که از فرو کردن یک پوکه در پیشانی یک انسان هیچ ابایی ندارد.
درایو نوآری است معاصر در دل روابط دنیای بیرحم امروزی. چون ارکستری کوچک، مملو از خشونت، خون و تنهایی. آمادگی و آگاهی از مرگ در کنار ماشین، کلوزآپی از صورت راننده در کنار یار همیشگیش و نگاهی بیتفاوت و مات به روبرو و حرکت در مسیری نامشخص پایان درایو را رقم میزند.
امتیاز منتقد به فیلم از 10 (8.1)
امتیاز مخاطبان IMDB به فیلم تا لحظه انتشار مطلب (8.1)
دیدگاهها