خلاصهی داستان: پاتریک سولتانو، بعد از رهایی از آسایشگاه روانی، در به در دنبال نیکی، همسرش میگردد،
اما خانوادهی او سعی میکنند نیکی را از دید او پنهان کنند تا اینکه آشنایی پت با تیفانی، خواهر زنِ نیمه مجنونِ دوستش، مسیر زندگیِ او را تغییر میدهد ...
یادداشت: فیلم یک کمدی رمانتیک دلنشین است که دربارهی قدرت عشق و تأثیر آن در قلب و روح و اخلاقیات آدمها حرف میزند. به طبع این پیام، چیز جدیدی نیست که بگوییم فیلم حرف تازهای دارد، اما همین حرف کهن ولی نه کهنه را با داستانی روان و جزئیاتی خوب تعریف میکند تا بیننده را همراه پاتریک، متوجه این نکته بکند که آدمها اگر تلاش بکنند، بالاخره روزنهی امیدی پیدا میشود که به آن چنگ بزنند. عوامل سازنده تمام تلاش خود را کردهاند که بین لحن طنازانه و احساساتی تعادلی به وجود بیاورند، تلاشی که به سلامت از آن بیرون آمدهاند. کنار هم قرار دادن صحنهی بامزهی خوشحالی خانوادهی پت از اینکه او و تیفانی در مسابقهی رقص نمرهی پنج از ده گرفتهاند در حالیکه حریفان به خاطر این نمرهی افتضاح آنها را دلداری میدهند، در کنار آن لحظات تحول پایانی پت که مثل همهی فیلمهای رمانتیک، احساسات گرایانه است، باعث شده کتاب بارقه امید لحظات مفرحی را برای بیننده ایجاد کند. فارغ از یکی دو شخصیتِ اضافه مثل برادرِ بزرگتر پت و یا دوست سیاهپوستِ او که هر بار از آسایشگاه فرار میکند و جز چند باری مزه پراکنی، جایگاه خاصی در داستان ندارد، عناصر و خطوط داستانیای که برای پیش بردن روایت وجود دارند، تقریباً به خوبی به یکدیگر پیوند می خورند. مثل ماجرای شرط بندی پدر پاتریک روی تیمهای فوتبال که تقریباً تمام زندگیاش شده و از همین موضوع در انتهای فیلم استفاده میشود تا ماجرای آن شرطبندیِ نهایی پیش بیاید و به نوعی در تغییر و تحول نهاییِ پاتریک، یعنی در واقع همان خطِ اصلی داستان شرکت داشته باشد، یا عنصری مثل نامهای که پاتریک از همان ابتدای فیلم برای نیکی مینویسد که در ادامه تیفانی از همین نامه استفاده میکند تا پاتریک را به رقص وادارد و در نهایت هم در پایان فیلم، همین نامه ابراز عشق پاتریک به تیفانی را به دنبال دارد.
به هرحال اُ. راسل در نوشتن فیلمنامه این عناصر را به خوبی کنار هم قرار میدهد؛ اما با وجود این صحبتها، فیلمنامه ابهاماتی دارد که به نظرم فیلم را چند پلهای عقب میکشند. یکی از این ابهامات که اتفاقاً بسیار هم مهم است، بحث دیوانگی پاتریک است؛ نویسنده به این سؤال پاسخ نمیدهد که پاتریک دقیقاً به چه علت کارش به آسایشگاه روانی کشیده؟ آیا به خاطر خیانت نیکی به جنون کشیده شده یا از قبل اینگونه بوده؟ فیلمساز با نشان دادن پدر پاتریک که ظاهراً خرافاتی است و رگههایی از جنون در رفتارش دیده میشود، انگار میخواهد به شکلی جنون را یک بیماری ارثی در خانوادهی پاتریک معرفی کند، اما متأسفانه این موضوع چندان شسته رفته ارائه نمیشود؛ پدر یک جاهایی واقعاً مانند بیماران روانی رفتار میکند و کمی جلوتر بسیار عادی و سالم به نظر میرسد. میخواهم بگویم فیلمساز در قبال دیوانگیِ آدمهایش و به خصوص پاتریک موضع چندان روشنی نمیگیرد و در نتیجه خل بازیهای او آنقدرها برایمان ملموس نمیشود. ضمن اینکه روند عاقل شدن او هم آنقدرها روند منطقی و باورپذیری ندارد؛ او در آن صحنهی پایانی که قرار است به تیفانی ابراز عشق کند، آنقدر بیش از حد عاقل به نظر میرسد که انگار اصلاً از اول هیچ مشکلی وجود نداشته و در ادامه آنقدر رفتار معقولانهای در پیش میگیرد که در همان مکالمهی پایانیاش با تیفانی، ادعا میکند که از همان اول که تیفانی را دید، میدانسته که او دیوانه نیست و فقط ادای دیوانهها را در میآورده تا پت را با خود همراه کند. ابهامِ بزرگ دیگر، شخصیت تیفانی است که هیچگاه رابطهاش با خانوادهی پت و خانوادهی دوست پت (در فیلم گفته میشود که او خواهر زنِ دوستِ پت است) روشن نیست؛ با توجه به اینکه در اواخر داستان، طی مکالمهای که بین تیفانی و پدر و مادر پت صورت میگیرد و ما متوجه میشویم او با آنها همدست است تا پت را به راه بیاورند، رابطهی تیفانی با بقیه از قبل هم مرموزتر میشود و آخر هم نمیفهمیم این تفاهم دو طرفه و دست به یکی کردن چگونه و چه زمانی شکل گرفته است. نیکی همسر پت هم یکی از آن آدمهایی است که از ابتدای داستان اسمش را میشنویم و در نتیجه میخواهیم بدانیم بالاخره او کیست و چه تأثیری در داستان دارد، اما حضور او در سکانس مسابقهی رقص، بسیار بیمعنا و دلسرد کننده است. ما منتظریم تا واکنشی از پت یا نیکی ببینیم، اما هیچ اتفاقی نمیافتد و از روی شخصیت نیکی به راحتی عبور میکنیم بدون اینکه به سئوالهایمان دربارهی او پاسخی داده شود: او چرا با دیدن پت، بعد از این همه مدت، آن هم بعد از آن ماجرای خیانت، اینقدر خونسرد است؟ چرا هیچ عکس العملی نشان نمی دهد؟
دیدگاهها
با مسئله وطنی برخورد کرده باشید و شرایط اجتماعی فرهنگی واخلاقی محیط داستان را در نظر نگرفته اید ممنون