نقد فیلم «هشت نفرت انگیز» / هشتمین ساختة کوئنتین تارانتینو و ادای دین تمام قدش به وسترن اسپاگتی
- توضیحات
- نوشته شده توسط گری مورای
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1394-10-09 23:35
کوئنتین تارانتینو یکی از شگفت انگیزترین فیلمسازان و یک اتفاق در عصر فیلمسازی به شمار میرود. در این سالها او هواداران خود را به شکل عجیبی به وجد آورده و طوری برخورد کرده است که همواره جایگاه مخاطب و مولف مشخص نباشد زیرا تارانتینو خود را ابتدا یک فیلمبین (خوره فیلم) حرفهای میداند. تمام آثار داستانیاش به سان یک دیالوگ بسیار بامزه برای دنیای عشاق سینماست. آخرین اثر (انحراف)ش هشت نفرتانگیز نشان میدهد که نه تنها کوئنتین طرفدار سینمای وسترن هست، بلکه طرفدار سبک قدیمی (رودشو) نیز محسوب میشود.
برای آنهایی که مفهوم تصویر رودشو را نمیشناسند، باید گفت گونهای از فیلم که برای اکران وسیع و گیشه سینما نیست بلکه این گونهای است که فیلم تنها در یک شهر در یک زمان اکران خواهد شد. ارجاع به اینکه مخاطبان پیش از داستان اصلی هیچ تصویری را مشاهده نمیکردند. پیش از شروع فیلم پرده پایین میآمد، سپس قبل از بالارفتن پرده موسیقی در ارتباط با آن چه مخاطب خواهد دید پخش میشد و پرده بالا میرفت و نیمه اول فیلم پخش میشد. بعد از اکران قسمت اول، مخاطبان برای تنفس میرفتند. سپس نیمه دوم فیلم پخش میشد. این از فضای اکران فیلم رویدادی از نمایشهای موزیکال را تداعی میکرد.
هشت نفرتانگیز با یک پیشدرآمد موسیقایی طولانی شروع میشود. این ارتباط جالبی بود اما بیشتر مخاطبان با این قضیه به گونه من ارتباط برقرار نکردند. سپس عنوان فیلم در پرده عریض خودنمایی میکرد. تعداد سینماهایی که با این سبک فوق العاده عریض فیلم را با عدسی چشم ماهی نمایش بدهند بسیار کم شده است. (منظور همان سینماهایی است که در دهههای شصت و هفتاد برخی فیلمها را 70 میلیمتری بدین گونه نمایش میدادند) مجدد این فضای دو قطبی مولف و کارگردان به صورت جالبی شکسته میشود. سرانجام داستان در وایومینگ (ایالتی در آمریکا) پوشیده از برف دور از تمدن و اصلاحات پس از جنگ داخلی آغاز میشود. سرگرد مرکوییز وارن (با بازی ساموئل ال جکسون) یک شکارچی جایزهبگیر شناخته میشود که با خود تعدادی جسد حمل میکند. او برای کشتن افراد شناخته میشود اما بیشتر از اینکه به دنبال زندهها باشد در کولاک و برف جسد آنها را جستوجو میکند.
یک کالسکه که جان راث (با بازی کرت راسل) دیگر جایزهبگیر در آن حضور دارد، سر میرسد، کسی که با خود دیزی (جنیفر جیسون لی) زندانی خود را همراه دارد. دیزی زن سرزنده است که پس از یک سری جنایتهای سریالی توسط جان مورد آزار قرار گرفته است. برخلاف مرکوییز، جان عادت دارد تبهکاران را زنده اسیر کند. آنها همچنین منتظر برداشتن مسافر گیرافتاده در طوفان و کولاک به نام کریس مانیکس (با بازی والتون گاگینز) هستند که عقب کالسکه سوار شود. آنها بالاخره به یک پایگاه مرزی در کولاک شدید میرسند. پیش از این چهار نفر، در اتاق چند تن دیگر حضور دارند که شامل یک جنوبی به نام ژنرال سندی اسمیدرز (با بازی بروس درن)، مردی دیگر به نام اُسوالد موبری (تیم راث) که خود ادعا دارد مأمور اعدام است، کابوی گلهداری به نام جو گیج (با بازی مایکل مدسن) و سنور باب (دمیان بیشر). همین که همه جمع شدند در اتاق بزرگ بحران میان آنها رفته رفته به یک بنبست ختم شد.
سرانجام شخصی کشته میشود و فیلم برای تنفس متوقف میشود. پیشدرآمد و این شیوه تنفس دادن تنها در نسخه 70 میلیمتری رودشو فیلم برای دو هفته قابل مشاهده است. یکباره اکشن ادامه پیدا میکند و یک کنش بر ناهنجاری میافزاید تا کشمکش بالاگرفته موقعیت را به بالاترین سطح خطر برساند. هر کدام از آنها به خوبی با شرارت آشنایی دارد و منتظر یک حرکت مجرمانه از همدیگر برای وارد شدن به خطر هستند. برخی از مخاطبان انتظار دارند که قسمت دوم هشت نفرت انگیز پر از صحبتها و اشارهها به یکدیگر باشد اما آنها کاملا اشتباه میکنند. بعد از تنفس، فیلم با یک حمام خون به اوج خود میرسد و این صحنهها فلش بکی از توضیح سرگذشت جایزهبگیران پیش از آن است که به کلبه برسند. این قسمت فیلم قسمت اول طولانی را نجات میدهد که میتوانست کوتاهتر شود اما پس از تنفس نمایش خوبی از آب درآمده است.
نیمه ابتدایی هشت نفرت انگیز در امتداد یک هدف سنگین است و با چنین تمهیدی ملاحظه درستی برای ترک مخاطبان از سالن وجود دراد و نیمه دوم تبدیل به یک حمام خون در یک اندازه ترسناکی میشود. اگر این تنفس وجود نداشت (البته که در نسخه دیجیتال وجود ندارد) و قسمت اول کوتاهتر میشد شاید تأثیر داستان بیشتر از قبل میشد؛ اما کوئنتین از بازیگراناش علیرغم طولانی بودن فیلم استفاده درستی کرده است و به واقع یک شخصیت حرامزاده سیرت از کرت راسل ساخته است. جان نسبت به دیزی بسیار بدزیان است و مدام با او بدرفتاری میکند به صورت مثال بارها در دهان او میزند و این به مذاق تماشاگر شاید خوش نیاید. جنیفر جیسون لی دیالوگ زیادی ندارد اما از چشمهایش تمام احساس شخصیتاش منتقل میشود. وقتی او سرانجام در نیمه دوم خودش را رها میکند خون بر روی پاهایش یخ میزند. این یک نقش آفرینی است که باید آن را جزء بهترین نقشآفرینیهای زن در فهرست کوتاه جوایز اصلی قرار داد. او نقش کوتاهی را میآفریند که به صورت مجزا قابل قبول است.
کوئنتین دارای بیشترین استعداد در میان فیلمسازان هست اما فیلم این استعداد را به سختی نشان میدهد. او سعی بر ساختن یک وسترن کامل پیش از هر چیز دیگر دارد. محصول پایانی این حس را میرساند که انگار چیزی بیش از حقیقت مادی وجود ندارد. بهترین گونه برای تفسیر آن فلسفه و پیروان رواقیگری هستند. کسانی که درنظر آنها هرچه حقیقت دارد مادی است. توده و ماده، یا جسم و جان، حقیقت واحد و با یکدیگر مزج کلی دارند. وجود یکی در تمامی وجود دیگری ساری است. فیلم عناصر و ویژگیهای شگفتانگیزی را به تصویر میکشد اما محصول پایانی یک فیلم ماندگار نیست. تارانتینو هرگز فیلم را در ورطة ملاحظهگری نمیبرد و با بذلهگوییها همه چیز را عریان میکند و تصویر سینمایی خود را به یک درجه از وضعیت نامساعد بسط میدهد.
دیدگاهها
من عاشق سبک تارانتینو هستم و کارگردان مورد علاقه منه. سبک خاص خودش رو و خشونت و بی ادبی و اون طنز خاص امضای کارهاشه. ولی ، ولــــــی . . .
صرف نظر ایرادات خود فیلم، روند فیلم سازیش تکراری شده ما قبلا فیلمی وسترن با شخیصیت سیاه پوست (جانگو), و فیلم دیگر معما گونه در این سبک ( سگهای انباری) از این کارگردان دیده بودیم. به نظر بنده هشت نفرت انگیز تلفیق این دو فیلم با هم و غلیظ تر کردن چاشنی مخصوص تارانتینو بوده، و چیز جدیدی در کلیت کار نبوده و فقط شاید جزئیات کار بهتر شده بود.
اما صرف نظر از فیلم های گذشته تارانتینو اگر بخواهیم خود فیلم رو بررسی کنیم. فیلم شما رو میخکوب میکنه،داستان جالبه، موسیقی عالیه، اما، امــــــا . . .
تارانتینو منطق و واقع گرایی رو فدای غافل گیری کرده. درسته که غیرقابل پیشبینی بودن از ویژگی های کارهای تارانتینو هست اما اینبار به چه قیمتی!
لطفا این فیلم رو بیشتر از یکبار ببینید . با تشکر