نقد فیلم اولین انسان First Man؛ گاسلینگ در ماه بدون حوا بدون زوال
- توضیحات
- نوشته شده توسط پیتر بردشاو (گاردین)
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1397-06-07 23:36
دیمین شزل موفق شده با ضرباهنگ اولیه نت موسیقی اثر چشمگیر خود را با داستانی دراماتیک و محافظهکارانه از نیل آرمسترانگ با بازی رایان گاسلینگ در این نقش و اقتباس جاش سینگر فیلمنامهنویس از رمان زندگینامهای راس هانسون به نمایش گذارد. آرمسترانگ نخستین انسان بر روی ماه و تجسم زندگی آمریکایی بود. آرمسترانگ آدم آمریکا البته بدون حوا و بدون زوال بود که توانست بهشت خود را پیدا کند و بازگردد. او به طور مبهمی از زندگی عمومی و تماشای جهان و جذابیتهای سفر فضایی کناره گرفت.
کمی تحقیق و نکته سنجی ممکن بود از میانه قصه زندگی آرمسترانگ بر ماه را کمتر در نظر داشته باشند و بر زندگی پر رمز و راز و خلاف انتظار او بر روی زمین متمرکز شوند. شزل به وضوح میخواهد که زندگی او را باشکوه در مرکز اصلی قصه به تصویر کشد. این یک فیلم بسیار شگفت انگیز و جذاب است. فیلم تمایل دارد تصویری از داد هستی بر پهنه زمین و دیگر سیارات را به تصویر کشد. یک نمای فوق العاده و خیره کننده از اولین حضور آرمسترانگ و رد پوتین او بر روی گرد و غبار ماه وجود دارد که گویای همین واقعیت هستی است.
فیلم در جایگاه رفیع وطن پرستی و علاقه به سیاره زمین قرار ندارد. آرمسترانگ و همقطارانش از خبرهای اولیه که از موفقیت پایگاه فضایی روسیه میشنیدند مکدر شدند اما شزل سعی کرده آنها را همچون ستاره نشان دهد و از این بُعد دوری کند. ستارههایی که بر ماه گام گذاشتند و با احتیاط و بدون استفاده از هیچ سلاحی جهان را از دستاوردشان خوشنود کردند و یادآور این عبارت بودند: این یک قدم کوچک برای انسان و جهشی بزرگ برای بشریت است. (آیا این معنای حرکت یک انسان است یا چیزی هست که در مورد او اشتباه شنیدهایم؟) فیلم کمی با احترام شاید آرمسترانگ را ارج مینهد و این کار را در توضیحات اولیه نه خود فیلم انجام میدهد.
گاسلینگ یک تصویر مردانه، موقر و شایسته از آرمسترانگ را به اجرا در میآورد، مردی آرام و خوددار فاقد آن ذوق احساساتی که ویژگی دهه 1960 است. فیلم غیاب پیوند طبیعی انسان با زندگی را در موفقیت آرمسترانگ میپندارد. او محکم میایستد و بر فضای حاکم بر فضاپیمای خود متمرکز میشود تا در شرایطی خاص ترس و وحشت مردم را کاهش دهد؛ اما فیلم شزل در چند جایی اشارههایی به وضعیت وخیم این سفر میکند که خبری از آن خونسردی نیست. یکی از آنها تأثیر مرگ دختر سه ساله آرمسترانگ به دلیل تومور مغزی است. آیا این غم دهشتناک، آرمسترانگ را زمین زده است؟ آیا او میخواهد بزرگترین موفقیتاش را به خاطر دخترش به دست آورد؟ یا این آزار و اذیت ناگوار سبب تحریک احساسات و سرخوردگی افراطیاش برای پیش رفتن شده است؟ همه اینها در درام شزل با حساسیت و سمپاتی خاصی روایت شدهاند. یک لحظه جنجالی و جسورانه در فیلم وجود دارد که ژان همسر آرمسترانگ (با بازی کلر فوی که خیلی به این شخصیت پرداخته نشده است) با تمام صبرپیشگی اما اصرار دارد پیش از عزیمت به ماه او با دخترش صحبت کند که شاید بازگشتی نباشد. آرمسترانگ خیلی عجیب در این لحظه مثل یک کنفرانس مطبوعاتی ناسا رفتار میکند و در نهایت با آن جمله به پایان میرساند: "سوال دیگری نیست؟"
فیلم به کم شدن مأموریتهای ناسا در دهه 1960 به دلیل آزمایشات پشت هم شکست خورده و هراس آمیز به خصوص آتش گرفتن آپولو در 1967 و از دست رفتن راجر چایف، اد وایت و گاس گریسون نیز گریزی میزند. مراسمهای خاک سپاری که گویی جزء جدایی ناپذیر و لازم برنامههای ناسا شده بود. باز آلدرین –درست یا غلط- (با بازی کوری استول) بددهن و نفرت انگیز به تصویر کشیده شده است. فیلم نقد تندی به وجه بیعدالتی نژادی در مأموریتهای ناسا و فضای شگفت انگیز و گران قیمت سفر به فضا دارد و نگرش فیلم در دایره لغات لیر خلاصه میشود: "دلیلی لازم نیست"
اما هدف تمامی این همه تراژدی، قصورها و بحثها در یک فرآیند خالص و فداکارانه خلاصه میشود؛ راه غربال نقص پیشین برای دستاوردی بزرگ. همانطور که آرمسترانگ میگوید: "ما باید در این نقطه شکست بخوریم تا در جای دیگری شکست نخوریم". هیچ مشکلی وجود ندارد. فقط باید کامل انجام شود. من از این نقطه نظر میخواهم تلاش بیوقفه معلم موسیقی مستبد فیلم ویپلش –ساخته خود شزل در سال 2014- را به یاد آورم با این تفاوت که ابهام در مورد بالاترین استانداردی که از آن سخن گفته میشود در فیلم «اولین انسان» مشخص نیست. روایت فیلم ما را مستقیم به سمت لحظه برانگیزاننده بزرگ قصه پیش میبرد و یکباره ... همه چیز تمام میشود. پایان کاملا قابل ملاحظه ولی با این سوال که هدف چه بوده است؟
ما فیلمهای سرگرم کننده زیادی در مورد سفر به فضا یا مرتبط با آن دیدهایم. چهرههای مخفی ساخته تئودور ملفی یکی از آنهاست که مشارکت نامعلوم سه زن آفریقایی-آمریکایی در مأموریت عملی برای بازگرداندن فضاپیمایی به زمین را نشان میدهد. آپولو 13 ران هاوارد سومین تجربه سفر به ماه از پی تجربه آرمسترانگ است که ممکن است فاجعهای برای لوول باشد و «اولین انسان» به همین دلایل در یک خطر پیش فرض به دلیل نمونههای مختلف قرار دارد اما شزل داستاناش را با اطمینان و حرارت خاصی تعریف میکند.
دیدگاهها