تحلیل پیر چنگی مولانا
- توضیحات
در اولین برخورد با پیر چنگی مولانا، متوجه سادگی و بیپیرایگی لفظی، معانی ژرف ابیات، آهنگین کردن سخن با استفاده از ادات عربی، به کارگیری تمثیل و قصه و جهان شمول بودن آن میشویم، که در لابلای اين نوشتار به اجمال به آن ها اشاره خواهد شد.
داستان پیر چنگی نمونه ای از قصه پردازی مثنوی در به کارگیری وجه عرفانی است. مولونا قصهها را نه از جهت شیوهی پرداخت روایی، بلكه با توجه به لایههای پنهانی قصه و مفاهیم عرفانی آن سروده است.
در این داستان پیری چنگ نواز به سبب آن كه در پایان عمر خریداری ندارد، به گورستان میرود. با گریه و زاری بر درگاه خداوند چنگ مینوازد. بدین سبب که خداوند با الهام به عمر –خلیفه- حاجت او را روا میگرداند، چنگ را به قصد توبه فرو میشكند. عمر به عنوان مراد و مرشد از او میخواهد كه گریه و توبه را نیز کنار گذارد و به مقام استغراق درآید و او نیز چنین میكند.
میتوانيم از این داستان قرائتی اپیزودی داشته باشیم. پیش از روایت قصه مضمون اصلی از جانب شاعر نقل گردیده و نقطهگذاریهای خاصی دیده میشود. پیر چنگی از داستانهای تو در تو و چند لایه تشکیل شده و قصه اصلی در میانه است. مولونا به اهدافی خاص چون بیان نیازهای عرفانی، فلسفی، اخلاقی و… توجه داشته و از این رو به كارگیری قصه، تمثیل و داستان برای رسیدن به مقصودش مؤثر واقع شده است. بدین ترتیب، قصه و داستان تنها ابزاری برای بیان و توضیح درون مایهی عقلانی این گونه مفاهیم به شمار میرفته است. در هر دو داستان پیر چنگی و موسی و شبان، بیان مفاهیم عرفانی یا فلسفی جز با به كارگیری قصه و تمثیل میسر نیست. در پیر چنگی گویی مولونا با روایت قصه در عنوان، به خواننده از محتوای داستان آگاهی میدهد تا در طول روایت اندیشه او را از شكل ظاهر قصه منحرف كرده، متوجه ی مقصود اصل و درونمایه ی معنوی آن گرداند.
با توجه به توضیحات فوق داستان پیر چنگی، داستانی تمثیلی است و شاعر برای رسیدن به اهداف مذکور از این قصه وام گرفته است.
آن شنیدستی که در عهد عمر بود چنگی مطربی با کر و فر
مولانا داستان پیر چنگی را اینگونه آغاز میکند: شاید شنیده باشی که در زمان عمر مطرب بزرگ و مشهوری بود که چنگ مینواخت. از به کارگیری این بیت وجه تمثیلی این قصه کاملا مشهود است. از بیت هفتم این قصه که تنها با شخصیت پردازی و زمینه چینی آغاز شده بود رها میشود تا باب عرفانی و دینی آن گشوده شود.
سازد اصرافیل روزی ناله را جان دهد پوسیده صد ساله را
در ادامه این بیت مولونا به مفاهیمی چون فانی و در گذر بودن بودن دنیا، خواب غفلت و ابدیت سرای باقی ، وصال به حضرت حق و بیش از همه نور هدایت می پردازد. او متذکر می شود که اگر در غفلت به سر ببری و گوش شنوایی برای ندای حق نداشته باشی از نفحت های روح افزای حق بیبهره میمانی.
پس از پایان یافتن ابیاتی که سرشار از مضامین دینی و عرفانی است و در میان آنها داستانها و احادیثی معتبر نقل میشود، دوباره به داستان پیر چنگی باز میگردیم. در اینجا خود مولونا هم اشاره به پایان نداشتن بحث در باب چنین مضامینی دارد.
این ندارد حد سوی آغاز رو سوی قصه مرد مطرب باز رو
شاعر با استفاده از این روش می کوشد تا در ذهن خواننده نوعی خلل و تعلیق ایجاد کند. به گونه ای که خود مولونا به ناچار به یاری خواننده می آید: (بقیه قصه پیر چنگی در زمان عمر و مخلص آن)
وجه حوادث ضمنی حتی در قصه اصلی در اینجا بیشتر نمود مییابد که؛ در وهله اول شاهد کر و فر مطرب بودیم و در این جا :
چون برآمد روزگار پیر شد باز جانش از عجز پشه گیر شد
پشت او خم گشت همچون پشت خم ابروان بر چشم، همچون پالدم
با کهولت سن مطرب روزگار خوش گذشته را ندارد. حال در ادامه روایت قصه به کمی جلوتر و لایه بعدی میرویم. در این قسمت مطرب کاملا پیر و بیچیز شده است. دیگر نه صدایش و نه نوای تارش خریداری ندارد.
چون که مطرب پیرتر گشت و ضعیف شد ز بی کسبی رهین یک رغیف
مطرب به خدا متوسل میشود و یاهو کنان سر به گورستان میگذارد. حال در ادامه قصه پیر چنگی، روایت به سراغ عمر –خلیفه- رفته و در جایی که او در خواب به سر می برد یک رویداد ماورایی (الهام در رؤیا) برای او رخ میدهد. این الهام الهی به شخص مقرب درگاه حق در داستانهای عرفانی همانند داستان شیخ صنعان بسیار دیده میشود. اما هنوز داستان پیر چنگی کامل نشده و شاعر دیگر بار به مقصود اصلیش و بیان مضامین و داستان های دینی می پردازد.
آنچه گفتم ز آگهی چوب و سنگ در بیانش این قصه بشنو بی درنگ
پس از ذکر چند داستان به ادامه قصه اصلی - پیر چنگی- میرسیم که دیگر بار شاعر در عنوان این قسمت به آن اشاره کرده (بقیه قصه پیر چنگی و پیغام رسانیدن به او) است. طی الهامی در خواب عمر نزد پیر میرود که در اینجا یک منطق فراعقلی کنش را پیش میبرد و عمر را برای برونرفت پیر درمانده از آن حال نزار میفرستد. معمولا در روایتهای چندلایه دست غیب و محرکهای فرا عقلانی دیده می شوند. پیر که عنایت خداوند را در مییابد توبه کرده و سازش را به این نشانه میشکند. در میان داستان، مولانا به پردهای که بر دل فکنده شده و موجب تاری دید دل می گردد اشاره میکند. پیر در ابتدا ساز مینواخت و به ندای اصلی توجه نمیکرد. عمرش به همین گونه بیهوده تلف می کرد و حال وقتی دوباره نوای حق می رسد گوش دل را تیز کرده و آن را می شنود و به آن نشانه ساز میشکند. سازش نشانه توجهاش به خداوند است. در واقع همان پردهای که بر دل او سنگینی میکرده تا حق را درک نکند. در اینجا شکستن ساز و لابه و زاری به درگاه حق، تلقی به کشف حجاب است.
در این هنگام که پیر حس میکند به نوعی کمال رسیده است، باز از جانب عمر مورد گلایه قرار میگیرد. این قسمت آخرین حادثه ضمنی و عرفانیترین قسمت داستان است. عمر گذر از این استحاله را کافی نمی داند و احساس میکند که پیر هنوز درگیر برخی خصایص رذیله انسانی باشد. او احساس می کند که پیر هنوز اسیر منیت است و از او میخواهد به مقام استغراق درآید. در این مرتبه که نمی توان برای آن مصداق دیگری آورد تقرب به درگاه خداوند در مرحله کمال قرار می گیرد و بهترین بیان آن چنین است که مولانا می فرماید:
حیرتی آمد درونش آن زمان من نمی دانم، تو می دانی بگو!
دیدگاهها
بدبخت آن است که با دیدن شنیدن خواندن تاریخ از آدم های معتبر باز هم در جهل و نادانی بماند
این شعر تخیلی از مولانا نشان می دهد که خدا حتی به دست نفرین شدگان همچون عمر بن خطاب روزی بندگانش را فراهم میکند
سریال حلالم کن ( مارال ) لینک کنید ممنونم شما هم لینک شدید به وبلاگ من سر بزنید ممنونم
خوشحال می شوم وبلاگ جدید مرا با نام سریال حلالم کن
(مارال)لینک کنید و به من سر بزنید متشکرم
شما هم لینک شدید