نقد نمایش میسیسیپی نشسته میمیرد؛ اثر دورنمات در دوراهی کمدی و نوآر
- توضیحات
- نوشته شده توسط نرگس جهانبخش
- دسته: تحلیل تئاتر
- منتشر شده در 1395-09-06 15:53
همایون غنیزاده نویسنده، طراح و کارگردان نمایش «میسیسیپی نشسته میمیرد» یکبار دیگر یک اثر دراماتیک (ازدواج آقای میسیسیپی نوشته فردریش دورنمات) را کاملا دگرگون کرده و ملغمهای ساخته که هم پر از جذابیتهای بصری است هم پر از صحنههای آزاردهنده و طنز لودگی موقعیت و تکرارهای پرشمار که نتوانسته همچون کالیگولا –اثر قبلی خود غنی زاده- تجربه ماندگاری خلق کند. وقتی میگوییم ماندگار نیست پس اثر در حدود استاندارد تئاتر کشور قابل تأمل است.
اثر غنی زاده با گرفتن شاکله قصه اثر دورنمات، آن را به پشت صحنه یک فیلم برده است و جالب اینکه یکبار از مدیوم تئاتر به سینما رفته و دوباره آن را تمام و کمال بر روی صحنه حاضر کرده است. در این نمایش ما با پشت صحنه ساخت یک فیلم سینمایی استودیویی روبهرو هستیم که تهیه کننده محور و کارگردان دارای صندلی مخصوص خود کمی به دور از صحنه است و با بلندگو با عوامل خود صحبت میکند. از این نظر کارگردان کمدی موقعیت جالب توجهی را از ساخت یک فیلم هالیوودی به وجود آورده است که نمونه آن را همین امسال در «سلام سزار» ساختة برادران کوئن دیده بودیم و اینکه کارگردان چقدر در این امر تحت تأثیر این فیلم در بازی گرفتن از بازیگران و صحنه پردازی بوده، میتواند جای سؤال باشد. از طرف دیگر نمایش مانند «فروشنده» ساختة اصغر فرهادی سعی بر رفت و آمد بین تئاتر و سینما دارد. برگرفتن قصة اصلی یک نمایشنامه دیگر و آن را به بستر دیگر بردن در هر دو اثر جالب توجه است. هر دو مثال امیدوارم بحث کپی برداری نباشد که غنی زاده در مصاحبه هایش اعلام کرده سه سال قبل نمایشنامه را نوشته بوده است.
کمدی سیاهی که در ضبط این فیلم استودیویی جاری است داستانی غیر از داستان «ازدواج آقای میسیسیپی» ندارد. میسیسیپی (با بازی سیامک صفری) دادستانی یهودی و متعصب است که گمان میکند نایبی بر برقراری قانون تورات در سرزمیناش است و زن خیانت کارش را هم خودش مجازات کرده است. از سویی آناستازیا (با بازی ویشکا آسایش) نیز زنی اغواگر است که او هم شوهر خیانت کارش را مجازات کرده و میسیسیپی برای مجازات خود به این زن تقاضای ازدواج میدهد. آناستازیا که گمان میبرد بهترین راه حل همین است، جواب مثبت میدهد. میسیسیپی برای برقراری یک عدالت مطلق اعدامهای زیادی را به راه میاندازد و آناستازیا را مجبور به نظارت بر آنها میکند. آناستازیا پیش از فوت شوهرش خود هم آنچنان شیوه پاکدامنی را پیش نگرفته بود و با اوبلوهه (با بازی بابک حمیدیان) که سن و سال کمتری نیز دارد رابطهی برقرار کرده بود. این رابطههای تو در تو برای آناستازیا پایان یافتنی نبود و او حتی با رقیب میسیسیپی یعنی دیگو وزیر دادگستری (با بازی داریوش موفق) هم وارد روابط فریبندهای شده بود.
چون سینمای کلاسیک بر اساس ژانرها تعریف میشد پس بازگردیم و از اثر یک خوانش ژانر داشته باشیم و خصوصیات ژنریک را دنبال کنیم. در مرکز داستان به جای میسیسیپی، آناستازیا قرار دارد. آناستازیا همان زن اغواگر (فمفتال) مشهور نوآر است که سعی دارد از شر شوهرش خلاص شود. در این وسط مانند غرامت مضاعف و برخی دیگر فیلمهای مهم ژانر، زن اغلب از همسرش کوچک تر است. این وسط یک پلیس یا یک سیاستمدار خائن و آلوده نیز وجود دارد که این فرد همان دیگوست. مهمتر از همه جوانی که با زن اغواگر رابطه موازی را شکل داده است و از آناستازیا میخواهد به جای زندگی با این فرد -که هیچ سنخیتی با او ندارد- به ندای دلش گوش دهد. این جوان کمی نیز پاک است. به طور مثال از کشتن میسیسیپی سرباز میزند، اما سیاستمدار فاسد یعنی دیگو به دلیل آن عشق به آناستازیا و ظاهر فریبنده او حاضر به هر کاری هست. شاکله قصه دورنمات که در همان سالهای طلایی سینمای نوآر نوشته شده با همان صحنه پردازیها، سایهها، برف جای باران، سردی رنگ ها و فضا بر روی صحنه حاضر شده است. حتی نمایش در پایان دارای یک تیتراژ پایانی فیلم است که تصاویر سینمای نوآر را به یاد میآورد.
میسیسیپی در قصه دیگر، بازیگری رو به پایان است که سرمایه فیلمی را به استودیو داده و سعی دارد دوباره نقش متفاوتی را بازی کند، اما کارگردان متعلق به سینمای گیشه است و خواسته میسیسیپی برآورده نمیشود. کارگردان اثر دیده نمیشود ما با صدای او (صدای خود کارگردان همایون غنی زاده) روبهرو هستیم و سعی بر فاصلهگزاری بین وجه سینما و تئاتر دارد. او حتی با یک لیزر بازیگران را هدایت میکند که برای مخاطب اصلی نمایش نیز قابل مشاهده است. اثر دورنمات یک کمدی سیاه است و غنی زاده در کنار تمام موارد ذکر شده سعی دارد این کمدی سیاه را به وضعیت سیاه سینما ببرد و آن را به نقد بکشد، البته که قسمتهای کاملا برگزیده او از نمایشنامه دورنمات خود نقد اجتماعی است، اما غنی زاده برای حفظ مخاطب گسترده و گیشه، مسحور کمی لودگی در کمدیهای موقعیت خود میشود تا تماشاگرش از این همه از هم گسیختگی در رفت و آمدهای مختلف از فضای پشت صحنة ساخت فیلم، قصه اصلی، روابط پشت صحنه فیلم بین بازیگران، شرایط ساخت و در کل خود اثر نمایشی احساس خستگی نکند.
کارگردان فیلم سعی دارد از بازیگراناش بازی اغراق آمیزی بگیرد که خندههای تماشاچی را پشت سر هم به همراه دارد. نوع اطوار بازیگران به خصوص آناستازیا و رابطه و توجه کارگردان به او و بیتوجهی به سایر بازیگران فضای کمیکی به وجود آورده است، از آن سو بگیرید تقلید صدای سجاد افشاریان را که دوست دارد مانند سانی کورلئونه (فیلم پدرخوانده) در باجه تلفن تیرباران شود یا حرکات اوبلوهه در رسیدن به دیالوگ عاشقانهاش و این که کارگردان به هیچ نحوی با بازی رئال او کنار نمیآید و دوست دارد بدترین ژستها را بگیرد. این همه بینظمی در یک فیلم استودیویی که از کلمه استودیویی مشخص است که باید پر از نظم باشد یک فضای دوگانه دیگر به وجود آورده است. بازیگران بازی قابل توجهی دارند که شاید بتوان بیشتر از دیگران به سیامک صفری و داریوش موفق اشاره کرد. البته که بابک حمیدیان و ویشکا آسایش هم در آن همه ادا و اطوار توانستهاند بازی یکدستی کنار دیگران داشته باشند.
یکی دیگر از خصیصههای این اثر که کمکم به شیوه کاری غنیزاده تبدیل شده است، استفاده از چند بازیگر دیگر برای امور مختلف مدیریت صحنه است. چند بازیگر که هم پشت صحنه فیلم کار میکنند و هم نور صحنه را گه گاهی تنظیم میکنند، وسایل را هم جابهجا میکنند و همین سبب یکپارچگی تمرکز مخاطب با صحنه دارد. صحنهپردازیهای او در پایان آثارش تبدیل به دیگر ویژگی آثارش شده است. قرارگرفتن کالیگولا در فر یکی از به یادماندنی ترین لحظات آن نمایش و در این جا تیرباران اوبلوهه به همه چیز و به هم ریختن آن صحنه تر و تمیز اولیه نیز تصویر جالبی از میسیسیپی خواهد بود. بد نیست بگوییم که این ها سکانسهای پایانی آثار غنیزاده شدهاند.
در پایان میخواهم به نکاتی اشاره کنم که اثر غنیزاده را از آن همه ویژگی پایین میکشد. چگونه اثری با این همه ویژگی نمیتواند اثر مهمی در یک سال تئاتر ایران باشد. اثر غنی زاده بیش از حد به همه چیز پرداخته است، از یک سو اثر دورنمات و فراهم کردن آن بستر سیاه و برخی کنایهها به شرایط اجتماعی روز، استفاده از ژانرهای مختلف در بستر نوآر و خلق یک تراژدی که بیشتر میتوان گفت تراژدی سقوط خود اثر است و در نهایت صحنههای بیش از حد تکراری، شوخیهای کشدار و مکرر و لودگیهایی که رواج پیدا میکند. آن قدر همه عاشق آناستازیا هستند که شخصیت پر از اغراق لئون (بر گرفته از گریم حرفهای با بازی ژان رنو) کاملا زاید است. این که او باید بازیاش اغراق آمیز باشد یک چیز است اینکه آزاردهنده باشد چیز دیگر. نمایش در بهترین حالت میتواند در یک ساعت و نیم تمام شود اما تا سه ساعت ادامه دارد. کارگردان آن قدر شوخی های تکراری میکند و لحن جناب خانی (شخصیت استندآپ کمدی های خندوانه که خود سجاد افشاریان بازیگر این نمایش از نویسندگان آن است) به خود میگیرد که فضای لودگی را باز هم آزاردهنده میکند. رفت و آمدهای مکرر میسیسیپی و بحث سر نحوه کارگردانی، بازی نرسیدن به اوبلوهه، اصرار بر تیرباران شدن و برخی صحنه های دیگر که مدام تکرار میشود بی جهت زمان نمایش را کش داده است. اگر نمایش کمی یکپارچهتر و کوتاهتر بود بیشک بیشتر در یادها میماند ولی این گونه مخاطب بدون گرفتن برخی ارجاعات بدلیل انبوه سبک ها و از هم گسیختگیها تنها همان شوخیهایی را میگیرد که کمکم فضای سیاه آن نمایان و تبدیل به خلق تراژدی میشود. اثری که مخاطب تفاوتاش با دیگر آثار را استفاده از تجهیزات صحنهای و آوردن ماشین و ... داشته باشد.
دیدگاهها