نقد فیلم خوک ساخته مانی حقیقی، قدرت رسانهها و شیطنتهای سیاسی
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1396-12-02 23:16
کمدی سیاه سورئال و سیاهی در فیلم جدید مانی حقیقی بیشتر از فیلمهای قبلیاش طنازی دارد و مطالعه خوبی از زندگی طبقه متوسط مردم ایران پس از آثاری چون «کارگران مشغول کارند»، «کنعان» و «پذیرایی ساده» به شمار میرود. یک داستان بامزه غیرعادی از فیلمسازی ناامید که دیگر قادر به ساختن فیلم نیست و خود را در یک لیست سیاه قلمداد میکند. وقتی یک قاتل زنجیرهای شروع به کشتن یک یک فیلمسازان خوب کشور میشود، قهرمان عاجز ما از اینکه کشته نشود وحشت دارد، آیا او به اندازه کافی در کارش خوب نیست!
فیلم به طور واضحی میتواند طعنهای به حذف فیلمسازان از جریان فیلمسازی توسط دولت باشد که با این حال، حقیقی (که هم نویسنده فیلمنامه و هم تهیه کننده فیلم نیز هست) تا جایی که توانسته است از بحث و مشاجره دوری کرده است. او به طرز محسوسی از ذکر نام فیلمسازانی که در لیست سیاه دولت همچون جعفر پناهی قرار دارند و ما به خوبی او را میشناسیم پرهیز میکند و به صورت جسورانه جنبه طنز فیلم را پررنگ می کند که از این نظر می توان به فیلم داخلی و اخیر وی «50 کیلو آلبالو» اشاره کرد. یکی از سه دسته فیلمسازانی که در فیلم کشته میشوند و میتواند نماینده همین لیست سیاه باشد رخشان بنی اعتماد است. کسی که در آثارش توجه به زن و وضعیت اجتماعی قابل بازشناخت است و همواره موضع گیریهای مختلفی در قبال ممیزی در سینمای ایران داشته است.
این قضیه وقتی واضح تر میشود که شما متوجه میشوید قاتل پس از کشتن هر یک از قربانیان با چاقو روی پیشانی آنها این کلمه را هک میکند: «خوک». این یک برچسب توهین آمیز است که در آن سوی روی ساده فیلم مستتر شده است. بناربراین این شیطنتها نشان میدهد پیام سیاسی در فیلم خوک وجود دارد و آن چیزی که بیشتر از فیلم به یاد خواهد ماند همین وجه است.
موضوع محوری دیگری که در فیلم وجود دارد قدرت شبکههای اجتماعی در نابود کردن شهرت فرد است. با وجود فیلتر بودن فیسبوک و توییتر در ایران، اینستاگرام و تلگرام دو شبکه اجتماعی مهم در دسترسی هستند که روی هم بیش از دهها میلیون ایرانی عضو آنها و هستند. سکانس افتتاحیه فیلم چهار دختر نوجوان را نشان میدهد که پستهای اینستاگرام اکانتهایشان را چک میکنند و تندتند در مورد آنها با یکدیگر حرف میزنند و از میان چند سر بریده شده میگذرند. کمی بعدتر، شخصیت اصلی قصه حسن کسمایی (با بازی حسن معجونی) بدون هیچ داوری از ویدیوی افشاگرانهای که توسط یک دنبالکنندهی عصبانیاش منتشر میشود، مورد قضاوت قرار میگیرد. این روزها چنین مسایلی (پیرامون نقش یک انتقام گیرنده در اینستاگرام) ارزش خبریاشان و در جهت پایان بندی فیلم قرار گرفتن متداول شده است، اما فیلم همواره تم خود را که درباره کشتن است حفظ می کند.
فیلم با قتل چهارم پی گرفته میشود، لحظهای که بدن بیسری به تصویر کشیده میشود و متعلق به کسی جز مانی حقیقی نیست. دوست او حسن به سردخانه میآید تا هویتاش را شناسایی کند و پس از دیدن آن، از حال میرود. صورت پشمالو و ظاهر چاق حسن با شخصیتی ناسازگار و ترشرو که تیشرت وینتیج راک به تن دارد با بازی حسن معجونی کمتر میتواند دوست داشتنی از آب درآید. دور او را چند زن (همسر سابق، دختر و مادرش) احاطه کردهاند که با او مانند یک بچه رفتار میکنند و از همه آنها انتظار احترام و همدردی دارد. به طور شگفت آوری مشخص است که او همچنان به همسر سابقاش (با بازی ستاره شناخته شدهای چون لیلا حاتمی که به ندرت در فیلم های کمدی بازی میکند) آن هم با رضایت خود او میل دارد. اما در حال حاضر که او نمیتواند فیلمی را بسازد، شیوا با کار کردن کنار کارگردان پرمدعایی به نام سعیدی منتشر میشود در حال خیانت به حسن است و سعیدی چندین بار خشونت را در حسن تحریک میکند.
بازنشستگی اجباری او از کارگردانی فیلم زمان زیادی را برای بازی تنیس با دوستاش همایون (با بازی سیامک انصاری) میگذارد و میتوان مواقعی را صرف ساخت تیزرهای تبلیغاتی کند. در تبلیغ حشرهکش دختران جذابی را مقابل آینه ردیف میکند که حرکات موزون در میان ابرهای سمی گاز میکنند. آنها لباسهای نگار نعمتی (طراح لباس ایرانی که طراح لباس فیلم نیز هست) را به تن دارند با دامن پرنسسیهای قرمز درخشان و نیمبوتهای زرد رنگ و موهایشان را به شکل مضحکی در کلاه ایمنی پنهان کردهاند.
زمانی که یکی از این دختران از کلمه «رقص» استفاده میکند (اجرای رقص و اتلاق رقص به حرکات موزون در ایران به خصوص برای خانمها تابو محسوب میشود) حسن آن را با منطق مونتی پایتون [3] تصحیح میکند که آنها در حال رقص نیستند بلکه در حال نوعی همآوایی و همآهنگی هستند. در این میان آنی زیبا (با بازی پریناز ایزدیار) همان شخصی که دنبالکننده طولانی مدت حسن است، از حسن با وجود اینکه میداند دیگر قادر به ساختن فیلم نیست، مدام تقاضا دارد که نقشی به او بدهد.
خوک، در سنت مهم فیلمهایی که در مورد کارگردانان خود شیفته سینما ساخته شده، کار متقاعدکننده ای به شما میرود که میتواند نوعی پوچی و تزلزل شخص مهم پشت دوربین را به تصویر کشد. بعد دیگری از حسن نیز مشخص میشود یک خرس عصبانی در عموم و یک پسر بچه گریه کن در خانه. وقتی می فهمد که به وسیله یک قاتل سریالی نادیده گرفته شده است، با شک و تردید در مورد ارزش زندگی هنری خود مینگرد و و آرامش را در آغوش مادر سالخوردهاش جستوجو می کند،که آماده است تا با تفنگ عتیقهای به دفاع از زندگی پسرش بپردازد.
در این لحظات کمدی مخاطبی که به جشنواره برلین امده است باید انتظار هشدارها را هم داشته باشد که در اواسط فیلم طنز بیشتر نیز میشود. در یکی از همین صحنهها که حسن و همایون حضور دارند در حیاط یک عمارت مهمانی در حال برگزاری است که آنها لباس حشرات را به تن دارند که اشارهای به کار تبلیغاتیاشان است. این مهمانی مانند مهمانیهای هالیوودی نیست اما در نوع خود جادویی است. سپس در حالیکه هردو مست هستند به عمارت سعیدی می روند تا ببینند که شیوا آنجا هست یا خیر، اما زمان اشتباهی می رسند. حسن دستگیر شده به سلول خشک و خالی پرتاب میشود و در یک سکانس کامل راک عجیب و غریب با راکت تنیساش گیتار الکتریک مینوازد.
کنش پایانی به نظرم تیرهتر است، چرا که به طور تام حسن خودشیفته میشود و فکر میکند پس از بیرون آمدن باید همه به او عشق بورزند. با این حال، به نظر میرسد پایان فیلم یک چیزی کم دارد و دست کم چیزی که بهای پایانی حسن را تصدیق کند.
خوک به عجیب و غریبی و مبهم گویی «اژدها وارد میشود» اثر قبلی حقیقی نیست، اما ویژگی بصری آن را هم ندارد. در اینجا، فیلمبرداری محمود کلاری با رنگ آمیزی پر زرق و برق و رنگهای غیرواقعی در صحنه پردازی فلینی گونه [4] امیر حسین قدسی همه در کنار موسیقی پیمان یزدانیان کمک کرده است حال و هوای فانتزی هوی متال فیلم از آب درآید.
توضیحات مترجم:
[1] این نقد ساعاتی پیش توسط دبورا یانگ منتقدی که سینمای ایران را دنبال میکند و بر فیلمهای ایرانی زیادی نقد نوشته، نوشته شده است. گفتنی است در توضیحات داخلی متن دست برده نشده و هر آن چه ذکر شده تلقیهای دبورا یانگ از ایران و سینمای ایران است که سعی بر امانت شده است.
[2] نویسنده از کلمه استاکر استفاده کرده که به معنای شکارچی یا کسی است که مصرانه در راهی پافشاری میکند که در معنای دنبال کننده در متن آمده است.
[3] مونتی پایتون گروه طنز سورئالی بود که در ۱۹۶۹ در انگلستان کار خود را آغاز کردند.
[4] این واژه اشاره به صحنه پردازی های سینمای فدریکو فلینی در فیلمهای کمدی سیاه او همچون آمارکورد دارد.
دیدگاهها
این مطلب در بخش یادداشت -نه تحلیل- منتشر شده و توسط دبورا یانگ منتقد مشهور نوشته و توسط همکار ما ترجمه شده است.
شماها هم که به به و چه چه میکنید هیچی از فیلم نفهمیدید فقط بخاطر اینکه از قبیله روشنفکری عقب نیفتید دارید تعریف میکنید
موفق باشید