در بامداد ۲۶ آوریل سال 1986 میلادی، انفجار یکی از راکتورهای نیروگاه اتمی چرنوبیل در اتحاد جماهیر شوروی (واقع در کشور اوکراین امروزی) منجر به حادثه اتمی چرنوبیل گردید. این انفجار که از آن به عنوان سنگین ترین فاجعه هستهای جهان نام برده میشود، دستمایه ساخت مینی سریال پنج قسمتی چرنوبیل توسط شبکه HBO آمریکا شده است. سریالی که در مدت کمی بعد از پخش، مورد توجه غیرقابل پیشبینی تحسین بیش از اندازه قرار گرفته است. سریال در مسکو و در دومین سالگرد این حادثه در سال 1988، با اعتراف و خودکشی دانشمند هستهای شوروی والری لگاسوف (با بازی جرد هریس) آغاز و با مرگ او به دو سال قبل و لحظه وقوع انفجار چرنوبیل میرویم. آزمایشهای پنهانی و اشتباه برخی از مدیران در کنار اشکالات ساختاری نیروگاه عامل این حادثه بوده است.
کریگ مازن و یوهان رنک به عنوان نویسنده و کارگردان اثر، در خلق روایتی جذاب و پر تعلیق از حادثه چرنوبیل، یکی از سیاهترین فجایع بشری موفق عمل نمودهاند. فیلمنامه بسیار دقیق و حساب شده و کارگردانی درخشان و هوشمندانه این سریال بیننده را از همان ابتدا با خود همراه میکند و با کشش نسبتا بالا تا انتها درگیر میکند. همچنین رعایت جزئیات در فضاسازی با طراحی صحنه و لباس و تصویربرداری جذاب، تصویری عینی و واقعی از سالهای انتهایی پیش از فروپاشی شوروی و دوران جنگ سرد ارائه مینماید که از نکات درخشان چرنوبیل است. روایت منسجمی که با پرهیز از احساسات گرایی افراطی، بیننده را دل شوروی دوران جنگ سرد قرار داده و درام خود را بیشتر بر پایه مستندات تاریخی و علمی بنا نهاده است. بازی کنترل شده و چند لایه برخی از بازیگران به ویژه جرد هریس و امیلی واتسون نیز در پیشبرد این سریال بسیار موثر بوده است.
علیرغم روایت محکم و مملو از اطلاعات پیچیده علمی درخصوص مباحث هستهای و علل وقوع این حادثه، سریال دارای برخی لحظات گیرا و متاثر کنندهای ازجمله تخلیه و متروکه شدن شهر پریپیات (شهر اسکان کارکنان نیروگاه) از آدمها، مدفون شدن جنازه آتش نشانان در زیر سیمان و کشتار بیرحمانه حیوانات است؛ البته نمیتوان از نگاه جانبدارانه حاکم بر سریال به سادگی گذشت، نگاهی که باعث شده است تا تصویر غیرشفاف از وضعیت حکومت و قدرت سیاسی شوروی ارائه نماید.
چکیده جهان بینی و حرف اصلی سریال در مونولوگهای ابتدایی لگاسوف بیان میشود که همانا تاوان و بهای سنگین دروغ پردازی است. پنهان نمودن واقعیت توام با اشتباهات انسانی و سوء مدیریت در بحرانِ ایجاد شده، منجر به بروز سلسله خطاهای سریالی از سوی مدیران عالی رتبه شوروی در کنترل این فاجعه و توجیه این شکست همه جانبه است که با رفع تقصیر از گردانندگان اصلی و مقصر جلوه دادن آدمهای درجه چندم عمق این موضوع را نشان داده است.
جنگ سرد با شکل گیری جهانی دو قطبی و مناقشات سیاسی در دو بلوک شرق و غرب آغاز گردید. یکی از مهمترین مولفههای آن رقابت علمی و صنعتی و کسب دانشهای نوظهور از جمله دانش فضایی و هستهای بوده است. حادثه چرنوبیل دارای اثرات مخرب فراوان سیاسی و اقتصادی بوده است، بررسی و بیان این موضوع در سریال از منظر سیاسی بسیار قابل توجه بوده و نمیتوان رویکرد آسیب شناسانه و نقد منفی رفتار اتحاد جماهیر شوروی (بلوک شرق) از سوی سازندگان آمریکایی اثر (بلوک غرب) را به عنوان دو قطب درگیر جنگ سرد در زمان وقوع چرنوبیل را نادیده گرفت. نقدی که نمود عینی و تصویری آن در سریال، پنهان کاری، دروغ و عدم صداقت دولتمردان شوروی در درجه اول با مردم خود و همچنین جامعه جهانی می باشد.
نکته دیگری که خالقان سریال به دور از پرده پوشی و به صراحت بیان نمودهاند تاثیر این حادثه در سقوط کمونیسم و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد در سال 1991 است. از سوی دیگر زیانهای مالی بسیار بالای متحمل شده دولت در کنترل، پاکسازی و امحاء این فاجعه موجب بخشی از ورشکستگی مالی شوروی گردیده است.
به رغم تمامی موارد ذکر شده، بخش قابل توجهی از اهمیت و اقبال بالا و بیش از حد معمول چرنوبیل از سوی مخالفان استفاده از انرژی هستهای و انجمنها و تشکلهای حافظ محیط زیست است، چراکه تکرار بروز خطای انسانی منجر به حادثه چرنوبیل غیرقابل تصور نبوده است. هراس بیننده در حین و بعد از تماشای این سریال، استفاده ابرقدرتهای صنعتی و سیاسی ازجمله آمریکا، روسیه، فرانسه و چین از نیروگاههای اتمی در حال حاضر است که این امر بعضاً بدون نظارتهای مشخص و یکسان بوده و در واقع می توان این سریال را هشداری برای جهان امروز تلقی نمود. چراکه انفجار تمام نیروگاههای هستهای منجر به پخش شدن پرتوهای رادیواکتیوی و نابودی زمین برای مدت طولانی خواهد شد.
فارغ از اختلاف نظرها و مناقشات پیش آمده از سوی دولت روسیه درخصوص علل و چرایی وقوع چرنوبیل، صحت مباحث علمی مطروح شده از سوی سازندگان و مقصرین اصلی این رخداد، هم اکنون نیز مواد رادیواکتیو حاصل از انفجار در چرنوبیل به طور کامل از بین نرفته و این منطقه نیز ممنوعه و خالی از سکنه است و مینی سریال چرنوبیل کالبدشکافی به غایت هولناکی از این فاجعه تاریخی است. تصویری صریح، در برخی لحظات درخشان و با جزئیات از یکی از تراژیکترین وقایع دنیای معاصر.
اصغر فرهادی در آخرین فیلم سینمایی خود با عنوان «همه میدانند»، درامی معمایی درباره یک خانواده را دستمایه ساخت خود قرار داده و داستان را در دل روستایی در اسپانیا روایت مینماید. او با واکاوی مضامین تکرار شونده خود به شکل موتیفوار از جمله شکافهای خانوادگی، رازهای پنهان، حرفهای مگو و آزمون چندباره صداقت، دروغ، ایمان و رستگاری را تصویر نموده است. همه میدانند درامی است که بر پایه فیلمهای دیگر فرهادی بنا نهاد شده و بیشتر از آن که متاثر از مفاهیم همیشگی مورد توجه در سینمای این کارگردان موفق ایرانی باشد، تکرار صرف و بدون بدعت آنها است. تغییر جغرافیای داستان -با بازیگرانی بزرگ و نامدار با تمامی جذابیتهای موجود- که برای دراماتیزه نمودن آن اعمال شده نیز کمک چندانی به ساختار و پیکره فیلم ننموده است.
ادامه مطلب نقد فیلم همه میدانند ساخته اصغر فرهادی؛ رازی در میان نیستهومن سیدی در پنجمین فیلم سینمایی بلند خود روایت صریح و بیپردهای از خشونت، حاشیهنشینی و آدمهایی از بطن سیاه و فراموش شده جامعه را به تصویر کشیده است، تصویری که پیش از این به صورت کپی صرف و نصفه و نیمه در آفریقا، سیزده و اعترافات ذهن خطرناک من به تصویر کشیده بود، اما در آخرین ساخته خود از فرم شکلی تصنعی فراتر رفته و اجرایی مبتنی بر محتوا داشته است. کارگردان در حد توان با الگوبرداری بجا، روایت خود را در چهارچوبی استاندارد جلو میبرد. فیلم به صورت آشکارا منطبق با فیلم «شهر خدا» (فرناندو میرلس | 2002) و آن نوع سینما بوده و کارگردان در فیلمنامه و پرداخت تلاش زیادی در ایرانیزه و بومی کردن آن داشته است.
ادامه مطلب نقد فیلم مغزهای کوچک زنگ زده هومن سیدی؛ رویکرد خشونت ژیژک بر حکایت چوپان و گوسفندها
سرگذشت ندیمه1 روایتی است از نابودی سکولاریسم، دموکراسی و آزاد اندیشی. سقوط اخلاقیات جامعهای لیبرال مصادف با پیدایش بنیادگرایی مذهبی در چارچوب حکومتی توتالیتر که با کنترل همه جانبه جامعه به واسطه ایدئولوژی تماماً دولتی در صدد سرکوب تفکرات مخالفین به واسطه کودتای نظامی و سانسور آزادی بیان بر میآید. در این میان حکومتی مبتنی بر مسیحیت افراطی در آمریکای مدرن به قدرت میرسد. حکومتی پارادوکسیکال که نجات نوع بشر و مشکلات ناشی از فساد اخلاقی را در گرو عمل در اجرای آموزهها و اندیشههای دینی میداند. رادیکالیسم مذهبی در جهت احیای آرمانهای ازبین رفته برای رسیدن به اتوپیای گم شده با تفسیر شخصی از دین که منجر به ایجاد دیستوپیای ترسناک و تلخی میگردد.
ادامه مطلب نقد سریال سرگذشت ندیمه The Handmaid's Tale؛ دیستوپیا
آدمی ناگزیر از گذشته است و در رجعتی مختومه به مبدا برمیگردد. قدم گذاشتن در مسیر تباهی، سرانجامی جز تباهی ندارد. در انتهای یک تونل تاریک، تنها تاریکی در انتظار ماست. آری با گذشتهای سیاه، اکنونی سیاه و آیندهای سیاه در پیش روست، مادامیکه تنها خدا میبخشد.
ادامه مطلب نقد فیلم «تنها خدا می بخشد» Only God Forgives
علیرضا داوودنژاد کارگردان باتجربه سینمای ایران بعد از ساخت فیلم مرهم و موفقیتهای آن فیلم، این بار در تجربهای جدید و متفاوت بازگشتی دوباره به سینمای خانوادگی، شخصی و مورد علاقه خود داشته است و در تازهترین ساختهی خود، یکی از شخصیترین و خانوادگیترین آثار خود را کارگردانی کرده است.
ادامه مطلب مصائب شیرین / نگاهی به فیلم کلاس هنرپیشگی
یک گروه تئاتر دانشجویی که یک روز بعد عازم سفر -برای اجرایی در جشنوارهی خارجی- هستند با مشکل عدم حضور بازیگر نقش اصلی روبهرو میشوند. این بازیگر شهرزاد نام دارد که پدرش مخالف رفتنش است. اتفاقای پیش میآید و گروه میان دو راه باید تصمیم گیری کنند وسرآخر قید اجرا را میزنند.
ادامه مطلب درباره شهرزاد.../ نگاهی به فیلم "قاعده تصادف"
مرجان فرازمند دختر سرهنگ فرازمند (محمد متوسلانی) با اسم مستعار آسمان که روابط غیراخلاقی و نامشروعی دارد، به طرز مشکوکی به قتل میرسد و در این میان مردانی که با او در تماس بودهاند مظنوین اصلی هستند. دو افسر پلیس سرگرد تدین (فرامرز قریبیان) و سرگرد نادر روانگر (رامبد جوامامور رسیدگی به این پرونده میشوند که نادر کسی است که خود مدتها قبل، ارتباط عاطفی با مقتول داشته و خواستگار وی بوده است. سرهنگ او را جواب کرده، نه به خاطر دخترش؛ بلکه نادر را حیف میدانسته.
پس از سالها بار دیگر فرامرز قریبیان بازیگر برجسته سینمای ایران دست به ساخت اثری سینمایی زده است. این بار نیز به سراغ علاقهاش، داستانی پلیسی رفته است.
ادامه مطلب علاقه به ژانر و قربانی کردن منطق / نگاهی به فیلم گناهکاران