سه اثر از نجمه کزازی را در فضای مجازی مشاهده کردم و هر کدام روایتی از یک داستان و آسیبشناسی اجتماعی بودند. آثار در یک خط روایی چنان قرار میگرفتند که حتی نوه قلمزنی و رنگها و جزئیات نیز در روایت کامل میشدند. در زیر هر سه اثر آمده است.
ادامه مطلب محدودهی هراس و لذت / نگاهی به نقاشیهای نجمه کزازی
محمدعلی بوکسور مسلمان و شهیر آمریکایی یکی از چهرههای فراموش نشدنی این رشته ورزشی است. محبوبیت چهرههای مختلف ورزشی، سیاسی، عقیدتی و در وجه مقابل اهمیت آنها نه به واسطه محبوبیت همواره مورد توجه فیلمنامهنویسان استودیوهای مختلف بوده است. استودیوهایی که حق ساخت فیلم این شخصیتها را از بیوگرافیها خریداری و موافقت آن چهره –در صورت زنده بودن موافقت خودش و در صورت مرگ، موافقت خانواده یا بنیادش- را جلب کردهاند.
ادامه مطلب قدرت و افتخار: نگاهی به فیلم «علی» ساختهی مایکل مانمجید رحیمی جعفری
"فیلم ترسناک پیوسته یکی از پرطرفدارترین و در عین حال بیاعتبارترین و بدآوازهترین ژانرهای هالیوود بوده است. این نوع محبوبیت به خودی خود دارای ویژگی خاصی است که فیلم ترسناک را متمایز از سایر ژانرها قرار میدهد. این محبوبیت، فیلم ترسناک را محدود به طرفداران دوآتشهاش میکند و یا آن گروه از مردم را که تمایل به دیدن فیلمهای ترسناک دارند –چه این تمایل ناشی از وسواس خاص باشد چه اساسا هیچ وسواسی در آن وجود نداشته باشد- با انزوای کامل روبهرو میکند. این گروه سینماروها از سوی اکثر منتقدان سینمایی یا تحقیر میشوند، یا مورد بیمهری قرار میگیرند و یا به سادگی مورد بیاعتنایی قرار میگیرند."
(رابین وود، 1979)
ادامه مطلب ژانر وحشت و تغییرات آن در دههی آغازین قرن بیست و یکم
من تا اینجا در حال نوشتن لیست فیلمهای محبوبم در جشنواره کن هستم. عشق Amour ساخته میشائیل هانکه فیلمی است که تعداد زیادی از منتقدان آن را بهترین فیلم جشنواره امسال لقب دادهاند؛ اما من روی چنین حرفی اصلا حساب نمیکنم. من دو ساعت نشستم در حالتی کسل کننده و با کمترین ذوق این فیلم بیمزه را تماشا کردم و هنوز هیچ تغییری در من ایجاد نشده است. من در پایان کاملا از اینکه صدای گریههای اطرافیانم را میشنیدم پریشانحال بودم. آیا مردم واقعا این را دوست داشتند؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟ شاید من جوانم و خیلی جوانتر از آنکه بخواهم رسیدن به پیری و مرگ را درک کنم. شاید این یک گفتار تکگویانه و حدیث نفسی از هانکه است که به مرز 70 سالگی رسیده است. هر چه بود من که از آن خوشم نیامد. مؤثر؟ نه به هیچ وجه.
ادامه مطلب بدون هیچ عشقی نگاهی به «عشق» میشائیل هانکه
نمایش آمدیم نبودید رفتیم کاری از گروه سایه به کارگردانی رضا حداد از نمایشهای روی صحنه –سالن شماره 2 تماشاخانهی ایرانشهر- است که استقبال کمنظیری از آن شده است. نمایشی که همه چیز در خود دارد و سخن از آن ما را به فرایمتن و شکلگیری چنین نمایشهایی در داخل کشور خواهد برد.
پرهزینه و خوش ساخت
این نمایش به گفته کارگردانش 380 میلیون تومان هزینه در بر داشته و شاید به دلیل کم بودن رسانههای تئاتری افرادی که این نوشته را میخوانند تعجب کنند که مگر تئاتر ایران هم چنین پروژههایی را روی صحنه دارد. در جوابشان باید بگویم، آری! گروه سایه در ادامه کارهای تجربی خود دست به ساخت نمایشی زده است که کمی از استانداردهای دیگرن نمایشها بالاتر است. تم آخرالزمانی دادن به داستان پینوکیو سبب شده دکورها به صورت پروژکشن نمایش داده شوند و خیلی کم دکوری داشته باشیم جز چند صحنه مانند ایستگاه رادیویی.
استفاده از افراد با تجربه بین المللی از دیگر مسائل پرخرج این نمایش بوده که خود نه تنها سبب ارتقای کار در اجرا شده بلکه می تواند افرادی را از خود گروه سایه برای آینده نه چندان دور تربیت کند. تعداد زیاد بازیگران سرشناس نیز از دیگر مسائل پرخرج این تئاتر است. حضور مهناز افشار در این پروژه خود کلی حرف و حدیث به همراه داشت و حال با روشن شدن دستمزدش –که مشخص شده اسپانسر شخصی داشته- بیشتر حاشیهساز شده است. چنین هزینهای کاش هوشمندانهتر خرج میشد تا نمایشی در سطوح بینالمللی را میتوانستیم عرضه کنیم.
اجرا (کرئوگرافی، نمایش و اجرای زنده موسیقی)
نمایش آمدیم نبودید رفتیم همه چیز دارد. از به صحنه آوردن داستان پینوکیو گرفته تا بیش از سی دقیقه اجرای حرکت. کرئوگرافی که گروه واقعا زحمت زیادی کشیدهاند. اجرای هماهنگ در کشورهای دیگر کار سادهای است اما ما که در ورزشهای تیمی هم هماهنگ نیستیم در اینجا هماهنگی در حد قابل قبولی است؛ البته اگر بخواهیم سختگیرانه و در سطح جهانی نگاه کنیم ما هنوز از چند رقاص خیابانی که با یکدیگر تمرین و در رقصهای خیابانی شرکت میکنند نیز عقبتر هستیم. مشکل کرئوگرافی این نمایش بیشتر ناهمخوانی با اصل متن بود. ما متوجه نمیشدیم این حرکات که بیشتر شبیه استریت دنس و بریک دنس بودند با نام حرکت و نمایش فیزیکال در پیکره این نمایش چه میخواست. صرفا اجرای این حرکات و ناهماهنگی آنها با هسته اصلی نمایش بزرگترین مشکل نمایش بود. در سوی دیگر گروه نوازندگانی چند ترانه زنده اجرا کردند تا نمایش آمدیم، نبودید رفتیم در خودش همه چیز را جا داده باشد و مخاطبی که تنها 20 هزارتومان هزینه کرده است کنسرت ببیند، کرئوگرافی و خود نمایش را هم دنبال کند. این جمله یکی از همراهان بنده بود که با یک بلیط سه نمایش دیدیم. همیشه در تجربههای نخست میتوان از این مشکلات چشمپوشی کرد و امید داشت این تجارب نخست تبدیل به پختگی شود و از سوی دیگر هراس داشت که چنین تجربههایی تبدیل به یک فضیلت برای نمایش دیگران شود که بیربط هر چیزی را کنار هم بگنجانند.
داستان اصلی نمایش
نمایش بر خلاف ایجاد موقعیتهای مختلف و این تب پستمدرنیسم یک خط روایی ساده دارد. داستانی از گم شدن پینوکیو و پدر ژپتویی که به دنبال اوست. پینوکیویی که میخواهد انسان شود و در این راه پینوکیو هر کاری میکند و با شیطان نیز همپیمان میشود. روایت پینوکیو به جامعه معاصر آورده شده و شاید از معاصر هم گذر کرده و تم آخرالزمانی گرفته است. داستانهای دیگری خلق نمیگردد بلکه تنها موقعیتهای مختلف در همان داستان ادغام شده است. در تعریف خود پسامدرن در خود متن باید موقعیتهای متکثر خلق گردد اما این موقعیتهای هستند که خارح از متن هستند ولی به متن به صورت ناهمگون الصاق شدهاند و هسته واحدی وجود ندارد.
شوخیهای گلدرشت
موقعیتهای ایجاد شده کمکم موقعیتها را تحت تأثیر خود قرار میدهند. از شوخی با وسایل ارتباط جمعی و شبکههای اجتماعی گرفته تا شوخی با مضامین اجتماعی و سیاسی. نمایش هر چه سراغ دیالوگ میرود بسیار افت میکند. دیالوگها بسیار سطحی هستند. شوخیهای مجری رادیو و حتی لحن او بسیار کلیشهای است. افرادی که میخواهند بروند تریبون را بگیرند هم دیالوگهایشان کم از شوخیهای درجه چندم تلویزیونی ندارد و از همه بدتر آن مأموری است که به دنبال متفرق کردن دیگران است. شوخیهایی که با سیاست و گاه با مضامین اجتماعی میشود مانند همان نمای نزدیک از کلیشه سازی شیطان و آن نما از مهناز افشار در بکگراند گل درشت است و موقعیتهایی که بر اساس همان خلق شده است چندپاره و بیربطتر میشوند.
تئاتر فیزیکال، پسا دراماتیک و ضد متن
تئاتر پسادراماتیک ضدمتن و ضد درام نیست. این واژه از سوی هانس تیس لهمن برای گرایشهایی به کار رفت که از گرایشهای پرداخت دراماتیک فاصله گرفته بودند و برخلاف تصور ضد متن نبودند. همانطور که در مورد آمدیم نبودید رفتیم گفته شد همه چیز در خود دارد گاه ماهیتی پسادراماتیک دارد و گاه سراغ ابزار تکنولوژیک و فیزیک میرود و مایههای تئاتر فیزیکال میگیرد. بدن و اجرا که در مرکز گفتمان قدرت نیز قرار میگیرند حرف اول نمایش را میزنند و گاه دیگر به سمتی میروند که حتی متن را نقض کنند. لحن چندپاره این نمایش ضربه بزرگی به آن زده است و کلاژی از موقعیتها، تصاویر، سبکهای اجرا (حتی در داخل حرکات نیز کلاژی از حرکات دیده میشود)، حضور رسانههای ارتباط جمعی مثل تلویزیون، رادیو و اینترنت نتوانستهاند از دل خود متن پدید آیند و هر یک میتوانست وجود نداشته باشد. مثلا حضور سیامک انصاری که در یک موقعیت دو بار حضور پیدا میکند اگر نبود چه میشد یا حضور دزد دریایی یا دیگر موقعیتها که هیچ ارتباط فرمی هم به یکدیگر ندارند.
چندرسانهای
وقتی داستان پینوکیو به فضای آخرالزمانی آمده نمایش هم رسانهها را در کنار یکدیگر جمع میکند. دو نفری که با یکدیگر چت میکنند، گربه نره و روباه مکار که در تلویزیون دیده میشوند، خود سیستم پروژکشن، ایستگاه رادیویی و تلفن راه دور همه و همه بر عصر صنعتی و تأثیر آن در جامعه پسامدرن تأکید دارد. این ابزارها وجه چندرسانهای به نمایش میدهند تا جایی که دکور و صحنه را نیز شکل دهند. جهان در گیر و دار تکنولوژی هنوز هم به دنبال راههای ارتباطی در این نمایش نشان داده شده است.
اجرای بازیگران
نقش مهناز افشار که پس از مدتی هانیه توسلی جای آن را گرفت آن قدر جای کار ندارد که بخواهیم در موردش صحبت کنیم و در کل به دلیل تنوع موقعیتها بازیگران زیادی در صحنه حضور دارند و اغلب هم اجرای خوبی دارند. با وجود این همه حضور میتوان حضور بابک حمیدیان را بسیار درخشان دانست. بازی او در نقش گربه نره شاید تنها بازی بود که در یاد از این نمایش باقی بماند. پس از او میتوان به ستاره پسیانی در نقش روباه مکار اشاره کرد. در کل تنها موقعیت این دو نفر به خوبی نوشته شده بود و به همین خاطر نقش آنها در ذهن بیشتر به یاد میماند تا دیگران که همه با افرادی که ماسک زدهاند فرق چندانی ندارند.
همه چیز و هیچ چیز!
نمایش آمدیم نبودید رفتیم تجربه خوبی از گروه سایه است که نشان میدهد میتوان به سمت حرفهای شدن در نمایش و خصوصا نمایشهای فیزیکال رفت. اجرای موقعیتها به خوبی انجام شده است و کارگردانی خوبی در هر موقعیت دیده میشود اما متأسفانه این موقعیتها هیچ ربطی به یکدیگر ندارند و کلاژ بیشکلی را ایجاد میکنند انگار روی هیچ بومی شکلها و رنگها نباشند. دیالوگها و متن ضعیف است و اجرای موسیقی زنده موفق. در کل این نمایش همه چیز دارد ولی از خیلی نظرها که شرح آن رفت هیچ ندارد و تجربه کمی هدر رفته است.